علت وجود استرس در بدن را بدانید!
شاید این سوال هم برای شما پیش آمده باشد که علت وجود استرس در بدن ما چیه؟ اصلا وقتی استرس و اضطراب برایمان مضر هست و به ما آسیب می زند پس چرا استرس و اضطراب از همان اول در بدن ما نهادینه شده است آیا بهتر نبود انسان از همان اول عاری از این هیجانات منفی بود؟
علت وجود استرس در بدن انسان
بسیاری از ما اسیر تفکرات، خاطرات، باورها، افکار و احساساتی هستیم که از گذشته و اکنون ما سایه انداخته اند. گیج آنها هستیم یا تسلیم شده ایم و یا منتظر یک معجزه!
بی انرژی هستیم؛ بی حال و حوصله و عین گداهای نفرین شده از سخنرانان و مربی های زندگی و انگیزشی می پرسیم: چگونه میتوانم اراده ام را بهبود ببخشم؟ چگونه می توانم به اهدافم پایبند باشم؟ چرا با اینکه موفق هستم اما بی حوصله زندگی میکنم و شاد نیستم؟
جواب را پژوهش های روان شناسی مشخص کرده اند؛ ذهن ناخودآگاه و سیستم عصبی خودمختار ما بدون اجازه ای از ما و به رسم مأموریتش به دنبال حفظ جان و حیات ماست؛ زندگی در زمان اجداد ما پُر بوده از خطر و تهدید حیوانات و طبیعت که هر چقدر انسان بدبین تر و حساس تری می بودیم احتمال زنده ماندنمان افزایش می یافت.
اجداد ما برای فرار یا جنگیدن به استرس و اضطراب احتیاج داشتند استرس و اضطراب در انسان و حیوانات ماهیچه ها را منقبض میکند، مردمک چشم را گرد می کند، ضربان قلب را بالا می برد و ما را آماده نبرد یا فرار می کند.
آیا در زمان ما به این همه حساسیت و استرس نیاز داریم؟
واقعیت این است که زندگی ما نسبت به اجداد و گذشتگان دورمان بسیار تغییر کرده و در اکثر نقاط جهان به این همه افکار و احساسات منفی احتیاج ندارد مهمترین نیاز اجداد ما زنده ماندن بود؛ از صبح تا شب در قحطی، سرما و گرما به دنبال لقمه نانی بودند و پناهگاهی که بتوانند در مقابل بلاهای طبیعی حیوانات و دیگر خطرات از خودشان و عزیزانشان مراقبت کنند و احتمالاً آخر شب یا اول صبح چون زنده بودند راضی از این دنیا و زندگی بوده اند.
اما با تغییر دنیا نیازهای بشر تغییر کرد تاریخ تمدن انسانی نشان می دهد هر وقت قلمرو یا قبیله ای به واسطه قدرت قلعه و فرماندهان، احساس امنیت و سلامتی می کرد تمنای جدیدی در آنها شکل میگرفت: بروز استعدادها و علائق با کمک ابزار و زمینه هایی مثل کشاورزی، هنر ،عمران معماری ،جنگ ،رزم، اسب سواری و…
و هر بار که جانش به خطر می افتاد از این علائق دست میکشید و به فکر نجات جان خودش و عزیزانش می افتاد.
انسان عصر امروز در اکثر کشورها به زندگی نسبتاً امنی دست پیدا کرده که در اکثر اوقات نیازی به تلاش برای بقا و زنده ماندن ندارد پس مثل زمان امنیت داشتن اجدادش، تمنای شکوفایی و ابراز وجود دارد اما چون هنوز توسط ناخودآگاه خودش تحت کنترل است نمی تواند.
ناخودآگاه ما زندگی اکثر ما را هدایت می کند آن هم با مأموریتی به نام {زنده ماندن} با توجه به اینکه اغلب ما نباید در اکثر اوقات برای زنده ماندن تلاش کنیم پس مأموریت زنده ماندن و ذهن ناخودآگاه نقش خرابکارانه شکوفایی ما را بازی میکند و انسانی که نتواند بر این خرابکار مسلط شود احتمالاً به جای شکوفایی با یک مخروبه مواجه خواهد شد.
پیشنهاد میکنم مقاله: راه های کاهش استرس و اضطراب بعد از مطالعه این مطلب حتما بخوانید.
اكثر ما مهمترین نیازمان زنده ماندن نیست واقعیت این است که ما تا زمانی که نتوانیم آگاهی خود را فعال کنیم نمیتوانیم در مسیر شکوفایی قدم برداریم هوای نفس شاید استعاره ای باشد برای ذهن ناخودآگاه.
رابطه هوای نفس مطرح شده در ادیان و این حقیقت
با توجه به توضیحات بالا متوجه شدیم که علت وجود استرس در بدن ما حفظ بقاء و حیات ما از تهدیدها است و این مغز موروث گذشتگان ما هست که به نسل ما رسیده بخاطر همین عادت دارد که مضطرب باشد.
در فرهنگ و تربیت و ادبیات ایرانی و اسلامی و اکثر ادیان دیگر موجود در کشورها دائما مردم دعوت می شوند که به هوای نفس خود غالب شوند؛ نفس مجموعه ای از غرایز و نیازهایی در ماست که با حیوانات بسیار مشترک است شاید بشود آنها را این گونه خلاصه کرد: نیازهای جنسی و جسمی که در نهایت منجر به زنده ماندن ما و گونه ما می شوند.
یک علت این موضوع می تواند اهمیت شکوفایی در ادیان و فرهنگ کشور ما و سایر کشورها باشد چرا که اگر یک
انسان از صبح تا شب به نیازهای جنسی و جسمی خود تن دهد دیگر توانی برای شکوفایی و یک زندگی معنادار نخواهد داشت.
فرض کنید تمام فکر و ذکر ما روی نیازهای حیوانی ما باشد؛ غذا، رابطه جنسی، این گونه ما زنده می مانیم اما نمی توانیم وقتی را برای روابط، معنا، بروز استعدادها و شکوفایی بگذاریم. حالا به این نکته دقت کنید: مگر نه اینکه تلاش سیستم عصبی ناخودآگاه بشر برای تولید هیجانات و افکار منفی برای زنده ماندن است؟
پس به نظر من وسوسه در منفی ها ماندن (غم ،اضطراب، زدگی، زیستن در گذشته و…) می تواند خیلی اوقات همچون هوای نفس ما باشد؛ یعنی ضامن بقا و تهدید شکوفایی پس اگر ما به آنها مسلط نشویم شاید آنها هم مثل غرق شدن در نیازهای جنسی و جسمی، ما را روز به روز از شکوفایی و زندگی واقعی دور کنند.
بیشتر شما زندان را شاید فقط محدود به بدن و جسم بدانید اما بشر امروزی نه تنها درگیر زندان جسم و وسوسه های آن است بلکه به قول «استیون هیز»، زندانی ذهن و افکار خویش هم می باشد.
قابل فهمترین وسوسه های هوای نفس نیازهای جنسی و جسمی است اما اینکه دائماً توسط ذهن و فکرمان دعوت به ماندن در غم و یکنواختی و اضطراب زندگی می شویم هم یک وسوسه حیوانی ناخودآگاه است برای زنده ماندن که آسانترین کار این دوران است.
درباره رسول صفاری
سال ها تلاش کردم و آموختم از آنجایی که همیشه دوست داشتم دانسته های خودم را بازگو کنم کار خودم را با نفر برتر شروع کردم تا با اشتراک گذاری تجربه و تکنیک های مهارت های فردی نفری برتر باشیم.
نوشته های بیشتر از رسول صفاری
دیدگاهتان را بنویسید